تو رفتی و دو چشمانم به در ماند سکوت سرد سایه تا سحر ماند
سکوتی تلخ و اندوه بار و سنگین لبانم تا سحر بی همسفر ماند
ز شادی های سبز با تو بودن برایم شاخه ی بی برگ و بر ماند
تو رفتی و ندانستی که بی تو خیالت تا ابد در قلب و سر ماند
به شوق تو
پرنده ی زیبای من ای ترانه ی زندگی براستی با ان همه دلبستگی
با کدامین تاب و توان دل از تو بر کنم