کتابخانه ارشاد2

خوب حالا در کتابخونه رو که باز کنی در یه صدایی میده مثل درهای300سال پیش تابلو اعلانات که به اصطلاح مال ارشاد چند تا اعلامیه فوت  رو تابلو بعدی که که واسه انجمن شعر و ادب هستش چند تا اعلامیه مثل تابلو اولی هستش و یه تکه شعری که زمینه تابلو بود با یه پارچه پوشوندن . وارد سالن مطالعه که میشی سکوت خوبی حاکم است ولی یه چند دقیقه که می گذره همین که چند تا خواهر واسه کتاب گرفتن و شماره دادن میان این طرف پرده دیگه مطالعه یختی  همه توجه ها میره اون سمت و دیگه کسی درس نمی خونه وتا نیم ساعتی اوضاع به همین شکل سپری میشه  تا سالن اروم بشه .

حالا بماند اگه کلاس کاریکاتور و تار و خط تموم بشه اون موقع باید بیاین ببینین که چه اوضاعیه.

راه حل هــــــــــــا:

از ورود افرادی که کارت عضویت ندارند جلوگیری بشه،تلفن سکه ای کتابخانه را قطع کنند،و مهمتر از همه آقا به جوانها آزادی بدید سال 2006هست چرا ملت واسه یه حال کوچولو باید برن پشت کتابخونه یه وقت دیدی تو این سرما چاییدن.

کتابخانه ارشاد

بعد از مدت های مدیدی که سعادت حضور در کتابخانه را نداشتیم چندی پیش این افتخار نصیبمان گردید(چقدر ...شعر)

همین که وارد شدم دیدم خواهران محجبه هر کدام با چندین کاغذ  ( البته نامه ی دوست پسرشون نبودا) در حال خروج از کتابخانه بودند.

در سمت راست در حیاط یه خاکریز از شن وبلوک بود که احتمالا یادگار زمان جنگ است،البته کمی که جلوتر رفتیم 2زاری مون افتاد اون پشت احتمالا یه طویله بوده چون به طور  فجیعی پر از  بی ادبیات گوسفند بود، پشت کتابخانه هم مثل یه انبار قدیمی پر از آشغال و دله کهنه بود و صد البته مکانی برای قرار و نامه . حالا داخل کتابخانه بماند برای اپدیت بعدی .

 .....ان شاالله هفته بعد......